من ناباورانه مینویسم. در امتداد زندگی همیشه سست یک انسان. نا آگاه از زمان. ناآگاه از وجود. پرسش گر بیهودهی خاکستری کانوا شکافتهی احمق. من نفهم، نا فهم مینویسم. من همیشه غرق در تردیدها.
اسمم را بگذارید همان کس که در جوانی شعرهایش سوختند. یا ادمی با شعرهایی تماما مرده. شعرهایی دفن شده. آن کس که دیگر در تواضع احمقانه و دروغینش چرک نویسی برای خط زدن نداشت.
انسانها یکدیگر را آزار میدهند. بدون آزار نمیتوان کسی را دوست داشت؟ انگار دوست داشتن بدون آزار دادن غیر ممکن است.
من تورا دوست دارم. من برای تو جان میدهم. من همه چیزم را با تو شریک شدم. من از هر جانی به تو به نیم سخن میگویم. از هر دانه حرفی از من سخن ناراست آراسته به رنگ دروغین گرا دار برداشت میشود. چرا چه کرده ام. من از دل شوق ها برگزیدم و با تو در میان گذاشتم. من هر غلطی کردم…
این گونه با یک تلفن ارام شدم.
مامن بدون سقف...برچسب : نویسنده : dx-731 بازدید : 142